مطالعهی تاریخِ پدیدهها همیشه برای من جذابیت ویژهای داشته؛ از تاریخ هنر گرفته تا تاریخ صنایع و اختراعات و محصولات. البته دروغ چرا تصاویر کتابهای تاریخ را بیشتر از متنشان دوست دارم! به خصوص آن تصاویر بیکیفیت سیاه و سفید با چاپ بد در کتابهای قدیمی که حسابی فضا را برای جولان دادن تخیل باز میگذارند.
در سری مطالب تاریخچهی بردگیم میخواهیم با هم شیرجه بزنیم در اعماق تاریخِ این سرگرمی و بازیهایی که حق پدری و مادری به گردن تکتک بردگیمهای مدرن دارند را از دل خاک بیرون بکشیم و تلاش کنیم تصویری از شکل و شمایلِ سرگرم شدن آدمیزاد در صد سال گذشته پیدا کنیم. در هر مطلب برشی از تاریخ صد سال گذشته را انتخاب و مهمترین بازیهای آن دوران را بررسی میکنیم.
دهه ۶۰ میلادی
دهه ۶۰ که در ابتدا با بحران موشکی کوبا و افزایش تنش جنگ سرد بین آمریکا و شوروی شروع شده بود (و قبل از رسیدن به یک درگیریِ اتمی ختم به خیر شد) در ادامه تبدیل شد به دهه شکوفایی فرهنگی و هنری و پا گرفتن جنبشهای جدید و پشت پا زدن به تفکرات سیاسی جنگطلب. در این دهه مارتین لوترکینگ از رویای خود گفت، جان کندی و چگوارا و مالکوم ایکس ترور شدند، ایالات متحده هزاران سرباز را به ویتنام سرازیر کرد، هیپیها و جنبشهای ضد جنگ متولد شدند، نیل آرمسترانگ یک قدم کوچک روی ماه و یک جهش بزرگ برای بشریت برداشت، فورد ماستنگ تولید شد، زبان برنامهنویسی Basic به وجود آمد، تلویزیون رنگی پال سکام اختراع شد، چارلز منسون دستور قتل همسر پولانسکی را داد، بیتلها اروپای افسرده را سرحال آوردند، باب دیلن و جیمی هندریکس اولین فستیوال وودستاک را به آتش کشیدند، پینک فلود و دورز و لدزپلین اولین آلبومهای خودشان را عرضه کردند، اشکها و لبخندها اسکار گرفت، موج نوی سینمای فرانسه با تروفو و گودار آغاز شد، آلفرد هیچکاک فیلم روانی را ساخت، ایزاک آسیموف و آرتور سی.کلارک و ری بردبری ادبیات علمی تخیلی را جانی دوباره دادند و محمد علی کلی با شکست برایان لاندن قهرمان بوکس جهان شد.
اما در میانهی این انقلاب فرهنگی، بازیهای رومیزی با استفاده از رشد تکنولوژی و توان تولید قطعات پلاستیکی، ارتباط و نزدیکی بیشتری به اسباببازی پیدا کردند. بازیهای آن دوران پر بود از اجزای خوش آب و رنگ پلاستیکی و قطعاتی که کاربری ویژهای داشتند و یا چیزی را پرتاب میکردند و یا چیزی را میچرخاندند و خلاصه یک عمل مهیجی از خودشان در میآوردهاند.
Game of Life (1960)
یکی از محبوبترین بازیهای آن دوران (که هنوز هم بسیار پرفروش است) بازی زندگی است که در اصل بر اساس بازی دیگری که در سال ۱۸۶۰ میلادی تولید شده بود طراحی شد و تلاشش بر این بود که زندگی را بسیار فانتر از چیزی که واقعا بود نشان دهد! در طی بازی هر بازیکن با یک ماشین در جادهی زندگی خود از فراز و نشیبهای مدرسه و دانشگاه و کار و ازدواج و غیره عبور میکند و تا جاییکه ماشنیش جا دارد آن را با دستاوردهای خود (در واقع فرزندان خود!) پر میکند. یکی از دلایل محبوبیت این بازی وجود یک گردانندهی شانس پلاستیکی جذاب در آن بود.
Acquire (1962)
یکی از «بازیترین» بازیهای آن دوران که هنوز هم یکی از تمیزترین بازیهای سبک خرید و فروش سهام حساب میشود همین بازی است. در این بازی بازیکنان با خرید سهام کمپانیهای مختلف و تصمیم به فروش در زمان مناسب و قبل از سقوط قیمتها تلاش میکنند تا پول نقد و ثروت خود را افزون کنند.
Hands down (1964)
این بازی کارتی همراه یک قطعه مکانیکی پلاستیکی عرضه میشد. هربازیکن کارت میکشد و هر زمان کارتش جفت بود باید محکم روی جای دست جلوی خودش بکوبد. باقی بازیکنان هم باید سریعا و با شدت همینکار را انجام بدهند و محکم روی جای دست رنگ خودشان بکوبند. بازیکنی که دیرتر از بقیه بکوبد میسوزد! حالا اینکه بخش پلاستیکی بازی تا چند دست قدرت مقاومت در برابر این حملات ناجوانمردانه را داشته مشخص نیست!
Twister (1966)
این بازیِ همچنان محبوب هم که نگفته از تصویرش پیدا است و بازیکنان را مجبور به گره خوردن و اتصال دست و پا به نقاط رنگی روی سفرهی بازی میکرده و احتمالا با شعار افزایش قدرت و کشش بدنی خود را معروف کرده. البته در واقع معروفیت بازی به این دلیل بوده که در یکی از برنامههای پرطرفدار آن دوران یک بار مجری با مهمان برنامه آن را بازی کرده. البته این بازی در اصل با اسم L.O.V.E عرضه شد که با توجه به اتفاقات روی صفحهی بازی ترجیح دادند اسمش را عوض کنند.
قبل از اینکه در مورد یکی از سرگرمیهای عجیب آن دهه بگویم بد نیست چند بازی کمتر مشهور ولی با اجزای بامزه را ببینیم:
بازی احضار روح
در اواخر قرن نوزدهم و در حالیکه مردمان به وفور عزیزان خود را از دست میدادند (کودکان در را اثر بیماری، جوانان را در جنگ و بزرگسالان را حین کارهای سنگین) ارتباط با ارواح و صحبت کردن با آنها یکی از فعالیتهای معمول مردم (و احتمالا شیادان) بوده. حالا در این میان یک گروه صنعتگر در حوالی سال ۱۸۹۱ یک جعبه برای آسان کردن این ارتباط نامریی طراحی میکنند و اسمش را هم میگذارند Ouija . این جعبه شامل یک صفحه با حروف لاتین و گزینههای «بله» و «خیر» و «خدانگهدار» بوده و البته یک ماسماسک چوبی که باید آن را روی جعبه نگه میداشتند تا روح محترم آن را به سمت حروف مورد نظرش هدایت کند. این جعبه مرموز به سرعت چنان پرطرفدار میشود که تولیدکنندگان آن کارگاه خود را در عرض یکسال به کارخانه و سپس دو کارخانه و بعد دو کارخانه دیگر در نیویورک و بعد دوتای دیگر در شیکاگو و لندن افزایش میدهند! در مورد اینکه چرا این جعبه در آمریکای آن زمان انقدر پرطرفدار شد و ارتباط آن با مکتب روحگرایی آن زمان و غیره کتابها نوشته شده، ولی نکته جالب برای خود من این بود که حتی خود سازندگان جعبه هم عمیقا به آن اعتقاد داشتند. مثلا از آنها سوال شده بود که چطور به اسم بازی رسیدند، و پاسخشان این بود که از خود جعبه پرسیدند که اسمش را چه بگذارند و او پاسخ داد Ouija! و تازه بعد از آن یک Good Luck هم بدرقهی راهشان کرد که ظاهرا خیلی هم اثر کرد و پول و پلهی عجیبی از این محصول به جیب زدند.
حالا چه ارتباطی با دهه ۶۰ داشت؟ در این دهه، هازبرو که بوی پول را از صد کیلومتری تشخیص میداد احساس کرد که میتواند هنوز هم مردم را مجاب کند که واقعا با این وسیله میتوان با ارواح ارتباط برقرار کرد. این شد که لایسنس بازی را خرید و در سال ۱۹۶۷با همان اسم تولیدش کرد و او هم از مزایای Good Luck حسابی بهرهمند شد!
منبع : سایت رومیز