ظاهرا تمدن ژاپن در گذشته پر از “وِی” بوده! منظورم این اساتید پیری هستند که یکسره شاگردان را پند و نصیحت میکردند! استاد “هوکوسای” هم گویا از همین اساتید بوده که تبحری بینظیر در زمینه نقاشی سنتی ژاپن داشته. حالا روزی استاد هوس کردندی و کلاس نقاشی خویش در سواحل نیلگون توكیو براه كردندندی… خلاصه كه استاد یک اعلامیه درست میکند و در بقالیهای محل پخش میكند با این مضمون: «كلاس های نقاشی استاد هوكوسای، تضمینی و با اعطای مدرك معتبر! مكان: ساحل كاناگاوا!»
شروع دوره
در این بازی ٢-٤ نفرهی جمع و جور و خوش رنگ، شما نقش یكی از شاگردان این استاد را بازی میكنید كه در تلاش برای آموختن تعالیم استاد و ترسیم نقاشیهای زیبا و كسب جایگاه مناسب در هنر نقاشی سنتی ژاپن هستید. فضای بازی هم عملا شبیهسازی یك كلاس نقاشی است: با كارتهایی با نقوش آب مركب زیبا و دلپذیر، و مهرههایی به شكل ظرف رنگ و قلمو (به جای مآدمك) و از همه خفنتر یك مت بامبوی واقعی كه محل تعالیم استاد است!
سیلابس استاد
كاناگاوا، طراحی شده توسط تیم برونو كاتالا (كه این روزها عملا به یكی از سلبریتیهای دنیای بردگیم بدل شده) و چارلز شِوالیه، مجموعهای است از تصمیمگیریهای فشرده با اهداف كوتاهمدت و كمی بلندمدت. گیمپلی بازی دو فاز اصلی دارد:
اول فاز تعلیم
تعالیم استاد همان كارتها هستند كه روی مت ظاهر میشوند و بازیكنان میتوانند یا بر دارند و یا صبر كنند تا كارتهای بیشتری ظاهر شود (و خب ریسك كنند چون امکان دارد یكی زودتر بردارد). وقتی كه كارتی را برداشتید، دیگر فاز تعلیم برای شما تمام شده و باید بروید به فاز بعد (در حالیكه بقیه همچنان فاز اول را ادامه میدهند).
دوم فاز اجرا
تعالیم استاد را (كه از فاز اول بدست آوردید) میةوانید به شكل ادامه نقاشیتان استفاده كنید. كافی است یكی از قلموهایتان را در رنگی كه آن تابلو لازم دارد قرار داده و بعد آن را در ادامه نقاشیتان ترسیم كنید. یا اینكه میتوانید كارت را بچرخانید و از بخش ابزارش استفاده كنید كه معمولا به شما رنگهای جدیدتر و یا قلموهای بیشتر میدهد.
ژوژمان نهایی
در این بازی براساس تابلویی كه در نهایت ترسیم میکنید امتیاز میگیرید، برای همین بسیار مهم است كه چی بکشید. البته منظورم زیبایی تابلو نیست! مثلا هر بخش تابلو یک فصلی را نشون میدهد، اگر بتوانید فصلهای یكسان بیشتری كنار هم ترسیم کنید امتیاز بیشتری بدست میآورید! در كنار این، هر بخشِ تابلو ممكن است تصویر یک درخت، حیوان یا آدمی را نشان دهد. از جور كردن این تصاویر در تابلو هم باز به شكلهای مختلف امتیاز میگیرید، همین قضیه فاز اول را خیلی حساس میکند، چون هر انتخابی توسط هر بازیكن، ممكن است انتخاب یک بازیكن دیگر هم باشد!
یكی از باحالترین قسمتهای امتیازدهی بازی (كه مشابه بازی آگوستوس است) این است كه بازیكنان وقتی یك ست خاصی را در تابلو جور كردند (مثلا ٣ تا درخت) باید تصمیم بگیرند كه امتیازش را میخواهند یا صبر میکنند برای مثلا درخت چهارم كه امتیاز بیشتری میدهد! و خب این دیگر به میزان حریص بودنتان بر میگردد كه راضی هستید به همین سه درخت سه امتیازی، یا آن چهار امتیازِ درخت چهارم چشمتان را گرفته! مشكل اینجاست كه اگر قبول نکنید و ادامه بدهید و درخت چهارمی هم گیرتان نیاید، دیگر نمیتوانید كارت امتیاز سه درختی را بر دارید!
كاناگاوا بازی خاصی است، از یک طرف حس ذن و آرامش یك منظره ساكن را دارد و از طرف دیگر تنش مخفی یك بازی كاملا مبتنی بر تصمیمات. ولی از نظر من قبل از اینكه بازی خوبی باشد (كه هست)، یك محصول بینظیر است. محصولی كه تك تك عناصرش به دقت و ظرافت انتخاب شدهاند تا حسی را برای بازیكن ایجاد كند كه منحصر به فرد و خواستنی باشد. حسی كه كمی روی سوالهای متعددی كه در هر لحظه از ذهن هركدام از بازیكنان عبور میکند سرپوش بگذارد: «الان پاییز ور دارم یا همون زمستونمو ادامه بدم؟ آخ اگه یكی زودتر اون گاومیشو ورداشت چه خاكی تو سرم كنم؟ نباید برای حیوون سوم انقدر حرص میزدم … وایسا ببینم منكه اصلا رنگ آبی ندارم برای كشیدنش؟؟؟»
منبع : رومیز – امیرسلامتی